بر بال ملائک

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

صبر و تحمل در مقابل اذیت دیگران

03 فروردین 1396 توسط منتظرموعود

‍ آقا سید هاشم (حداد) می­‌فرمود:
چندین بار خدمت آقای قاضی عرض کردم که اذیت‌­های قولی و روحی­ امّ ­الزوجه به من به حد نهایت رسیده است و من حقاً دیگر تاب صبر و شکیبایی آن را ندارم و از شما می‌­خواهم اجازه دهید، زنم را طلاق دهم. 

مرحوم قاضی فرمودند: از این جریانات گذشته، تو زنت را دوست داری؟ عرض کردم: آری، فرمودند: آیا زنت هم تو را دوست دارد؟ عرض کردم: آری. فرمودند: ابداً راه طلاق نداری. برو صبر پیشه کن، تربیت تو به دست مادر زنت می‌­باشد، با این طریق که می­‌گویی خداوند چنین مقرر فرموده است که ادب تو به دست مادر زنت باشد. باید تحمل کنی و بسازی و شکیبایی پیشه کنی!

من هم از دستورات مرحوم آقای قاضی ابداً تخطی و تجاوز نمی­‌کردم و آنچه این مادر زن بر مصایب ما می‌­افزود تحمل می‌­نمودم تا اینکه یک شب تابستانی خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم، داخل اطاق بودم که مادر زنم تا فهمید من آمده‌­ام، شروع کرد به ناسزا گفتن و فحش دادن و همین طور با این کلمات مرا مخاطب قرار دادن، من هم داخل اتاق نرفتم، یکسره رفتم پشت بام تا در آنجا بیفتم ولی این زن صدای خود را بلند کرد، به طوری که نه تنها من بلکه همسایگان هم می­‌شنیدند و به من سبّ و شتم و ناسزا گفت، گفت و گفت و همین طور می­‌گفت تا حوصله­‌ام تمام شد ولی بدون اینکه به او پرخاش کنم و یا یک کلمه جواب بدهم از خانه بیرون رفتم و سر به بیابان نهادم.

بدون هدفی و مقصودی همین طور داشتم می‌­رفتم، در این حال ناگهان دیدم من دو تا شدم، یکی سید هاشم است که مادر زنم به او تعدی می­کرده و سبّ و شتم می­‌گفته و یکی من هستم که بسیار عالی و مجرد، محیط می­‌باشم و ابداً فحش­های او به من نرسیده و اصلاً به این سیدهاشم فحش نمی­‌داده. مرا سب و شتم نمی‌­نمود، در این حال برایم منکشف شد که این حال بسیار خوب و سرور آفرین و شادی­‌زا فقط در اثر تحمل آن ناسزاها و فحش­هایی است که وی به من داده است و اطاعت کار فرمان استاد مرحوم قاضی برای من فتح باب نموده است و اگر من اطاعت نکرده، تحمل اذیت­های مادر زن را نمی­‌نمودم، تا ابداً همان سید هاشم محزون و غمگین و پریشان و ضعیف و محدود بودم. الحمدلله که الآن این سید هاشم هستم که در مکانی رفیع و مقامی بس ارجمند و گرامی هستم که گرد و خاک تمام غصه­‌های عالم بر من نمی‌­نشیند و نمی‌­تواند بنشیند.

فوراً از آنجا به خانه بازگشتم و به دست و پای مادر زنم افتادم و می‌­بوسیدم و می­‌گفتم: “مبادا تو خیال کنی من الآن از آن گفتارت ناراحتم، از این پس هر چه می­‌خواهی به من بگو که آن­ها برای من فایده دارد.”
منبع: روح مجرد، ص۱۷۵-۱۷۶.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: مناسبت های تاریخی لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

بر بال ملائک

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مناسبت های تاریخی
  • دفاع مقدس
  • تاثیر گذاری حادثه عاشورا در ماندگاری و پویایی تشیع
  • اخلاقی- تربیتی
  • اجتماعی
  • کرونا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آوای وبلاگ

*کد نوای محرم برای وبلاگ شما*
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس